پس از کودتاي 28 مرداد سال 1332، محمدرضا شاه به تثبيت قدرت خود پرداخت و طرحهايي موسوم به انقلاب سفيد که محور اصلي آن را اصلاحات ارضي تشکيل ميداد، به اجرا گذاشت. اجراي اين طرحها و افزايش چند برابري درآمدهاي نفتي، موجب توسعه اقتصادي و دگرگوني ساختار اجتماعي ايران و در عين حال افزايش اختلاف طبقاتي و تنشهاي اجتماعي در دهههاي 1340 و 1350 گشت. شاه با معطوف کردن اقدامات امنيتي و اطلاعاتي خويش بر سرکوب طبقه متوسط جديد و احزاب مليگرا، مارکسيستي و سکولار، خود را در مقابل روحانيون و تفکرات مبارز جديد اسلامي آسيبپذير ساخت. انقلاب سفيد و اصلاحات ارضي او و نيز جانبداري وي از دولتهاي آمريکا و اسرائيل، با مخالفت روحانيون به ويژه خميني روبرو شد. در اين دوران بخشي از جريان روشنفکري ايران (از جمله علي شريعتي) تفسيري سياسي و انقلابي از شيعه را به عنوان يک ايدئولوژي رهايي ساز، در اذهان مردم به ويژه دانش آموزان و دانشجويان به جاي گذاشتند. خميني نيز در سالهاي تبعيد خود، هر چند خواهان ايجاد يک حکومت اسلامي به رهبري فقها به جاي سلطنت موروثي بود، بيشتر به طرح نقطه ضعفهاي رژيم و مسائلي ميپرداخت که موجب نيتي توده مردم مسلمان ايران ميشد. در اين دوران همچنين شماري سازمانهاي چريکي مارکسيست و اسلامگرا شکل گرفتند که به مبارزه مسلحانه با رژيم اعتقاد داشتند. نهايتاً با سياستهاي تنشبرانگيز حزب دولتي رستاخيز در خصوص بازار و مذهب در اواسط دهه 1350، بازاريان و روحانيون محافظه کار و غير سياسي نيز به عنوان دو متحد تاريخي يکديگر، به صفوف مخالفان پيوستند.
درباره این سایت